پر بازدیدترین
خبر های ورزشی
آمار سایت
امروز
-1
دیروز
-1
هفته
-1
ماه
-1
کل
-1
 
کد مطلب: 113596
خدا قوت سربازهاي "نارنجي پوش"
تاریخ انتشار : 1393/01/01
نمایش : 650

به گزارش پايگاهخبري تحليلي پيرغار  به نقل از ايسنا، صبحانه خورده و نخورده سرکار مي رود، ماشين‌ها آماده‌اند که يک نفر پشت بايستد و راه بيفتند. من يکي که وقتي به اين ماشين‌ها نگاه مي‌کنم مدام نگرانم، که خدايا مردي که پشت ايستاده نيفتد! اما نه، محکم خود را نگه داشته ياد گرفته ديگر کارش را.

سر هر سطل که مي‌رسد دستکش به دست و ماسک به دهان سراغش مي‌رود و جاي خالي درونش باز مي‌کند و هرچه من و تو نخواستيم و در آن گذاشتيم درون ماشين مي‌ريزد. هرچه براي ما تمام شده براي او شروع است، شروع کار و منبع نان.

کيسه کيسه، سطل سطل، ما دور مي‌ريزيم او جمع مي‌کند، ما فرار مي‌کنيم او دنبال مي‌کند و تا دانه آخر را برندارد به حلال بودن روزي‌اش مطمئن نمي‌شود.

نه از بوي ناخوشآيند گله مي‌کند نه از آلودگي، يا شايد گله هم بکند اما مجبور است، مجبور است که شرافتش را نفروشد براي لقمه‌اي نان حتي به بهاي تحمل بوي بد زباله‌ها.....

بين همه بن‌بست‌ها، کوچه‌هاي تنگ، خيابان‌هاي پهن، همه جا مي‌گردد که مبادا چيزي جا بماند و بوي ناخوش شهر را بگيرد يا اصلاً کمي شهر قشنگمان زشت شود.

شب که مي‌شود لباس نارنجي تمام شهر را براي ما آماده کرده که وقتي صبح مي‌شود باز پسماندهامان را بيرون بگذاريم تا او صبح فردا بيکار نماند.

نه که فکر کنيد حالا خانه برود بوي خوبي نمي‌دهد ها، نه! تا مي‌رسد سريع حمام مي‌کند و اين‌طور هواي زن و بچه‌اش را هم دارد که يک وقت شغل پدر آزارشان ندهد.

لباس زردها هم هستند، هميشه با جارويي بلند در دست، گرد و خاک بلند مي‌شود و به گلويشان مي‌رود تا پوست خوراکي بچه‌هاي بازيگوش را بردارند. اين کمر صاف نمي‌شود گاهي از بس خم و راست مي‌شود که کاغذي، آشغالي چيزي جا نماند.

در سرماي زمستان و پاييز برگ خشک‌هاي درختان را جارو مي‌کند و زير آفتاب داغ تابستان پوست آبميوه‌هاي خنکي که مردم براي فرار از گرما خورده‌اند.

راه مي‌رود و جارو مي‌کند، گاهي شايد تمام طول چند خيابان را و باز لباس زردها هم هيچ‌وقت چهره خاک گرفته ندارند، هميشه تميز تميز.

نه که از خودم حرف دربياورم! يک بار چند لباس نارنجي و چند لباس زرد توي پارک دور هم چايي مي‌خوردند و از نزديک ديدمشان، باور کنيد مثل همه آدم‌هاي ديگر هستند. مهربان، خونگرم، حتي گاهي وسط همان پارک نماز هم مي‌خوانند.

فقط نمي‌دانم چرا بايد فرزندشان گاهي نخواهند کسي از شغل پدر با خبر شود، يا رو نداشته باشند اگر در مدرسه ازشان بپرسي شغل پدر را راست بگويند. شايد تقصير ماست، که نمي‌دانيم همانقدر که يک شهر پزشک مي‌خواهد براي درمان بيماران، مهندس مي‌خواهد براي ساخت و ساز، وکيل مي‌خواهد و پليس و مغازه‌دار، رفتگر هم مي‌خواهد.

شايد اگر يک روز، فقط يک روز نباشند بفهميم چه گندي شهر را بر مي‌دارد، بفهميم گربه‌ها چطور همه زباله را بيرون مي‌کشند و همه جا زشت مي‌شود.

يادمان باشد همين آدم‌ها چقدر گمشده‌هاي مردم را پيدا کردند و پسشان دادند، همين امانتدارها که کم از سربازان مملکت ندارند.

قدر آدم‌هايي که هر روز از صبح تا شب از کنارشان شاد مي‌گذريم بي‌آنکه حرمت همان لباس زرد و نارنجي‌شان را پاس بداريم، بدانيم.

شايد همان يک کلمه «خدا قوت» من و تو تمام خستگي‌ها و گرد و خاک را از خاطرشان ببرد.

 

 

 

 
 
 
ارسال کننده
ایمیل
متن
 
شهرستان فارسان در یک نگاه
شهرستان فارسان در يک نگاه

خبرنگار افتخاري
خبرنگار افتخاري

آخرین اخبار
اوقات شرعی
google-site-verification: google054e38c35cf8130e.html google-site-verification=sPj_hjYMRDoKJmOQLGUNeid6DIg-zSG0-75uW2xncr8 google-site-verification: google054e38c35cf8130e.html